درباره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
نگاهى به تولد و زندگى امام زمان
مقدمه
ولادت و زندگى مهدى موعود (عج )، از رخدادهاى مهم است و ریشه در باور دینى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد، حیات طولانى ، ظهور و امامت آن حضرت ، مساءله اى است اساسى که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتار دین باوران ، بویژه شیعیان داده است .
احادیث فراوانى از پیامبر(ص ) و امامان معصوم (ع ) از طریق سنى و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهاى شخصى امام زمان (عج ) است : از خاندان رسالت ، از فرزندان فاطمه (ع )، نهمین فرزند امام حسین (ع )، دوازدهمین پیشواى شیعیان و . . .
با وجود این شواهد و قراین ، که در درستى آنها تردیدى نیست ، هنوز درباره زندگى و شخص آن حضرت ، مسایل و مطالبى مطرح است که بحث و بررسى بیشتر و دقیق ترى را مى طلبد.
در این نوشتار، بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعى زندگى امام عصر (عج )، از آغاز تولد تا عصر ظهور، به اندازه توان و مجال ، به برخى از پرسشها پاسخ بدهیم .
چگونگى ولادت
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
در این باره ، چند احتمال وجود دارد:
از این روى ، ترسیم و تصویر و شرح مقدمات و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت (ع )، در برابر این پدیده ، ضرور مى نماد. جریان امامت پیشوایان معصوم (ع )، پس از رسول خدا(ص ) فراز و فرودهاى گوناگون پیدا کرد. امامان (ع )، با حفظ استراتژى کلى و خطوط اساسى امامت ، در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهاى آن ، تاکتیکها و روشهاى گونه گونى را در برابر ستم پیشگان ، در پیش گرفتند.
این فراز و نشیبها، تا زمان امامت على بن موسى الرضا (ع )، استمرار داشت و امامان اهل بیت ، هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابى شرایط و اوضاع سیاسى و اجتماعى ، موضعى خاص انتخاب مى کردند.
پس از امام رضا (ع )، جریان امامت شکل دیگرى یافت .
امام جواد، و امام هادى و امام حسن عسکرى (ع )، در برابر دستگاه حاکم و خلفاى عباسى موضعى یگانه برگزیدند.
از آن جا که این بزرگواران ، زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت ، در حصر و حبس به سر مى بردند، حرکتها، هدایتها و رهبریهاى آنان محدود شد و فرصت هر گونه حکومت سیاسى ، از آنان سلب گردید.
این محاصره و سخت گیرى ، نسبت به امامان سه گانه ، از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع ) آغاز شد و با فراخوانى امام هادى (ع ) و فرزندش امام حسن (ع ) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله ((عسکر)) ادامه یافت
گزارشهاى جاسوسان خلیفه از مدینه به وى رسید که امام هادى محور و ملجاء شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است . اگر این مرز و بوم را مى خواهى اقدام کن .
متوکل عباسى ، پیامى به والى مدینه نوشت و افرادى را براى آوردن امام ، به سامراء گسیل داشت .
به این اقدام هم بسنده نکرد، پس از اقامت امام در سامرا، گاه و بى گاه ماءموران خود را به خانه امام مى فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند، و مورد آزار و اذیت قرار دادندروز به روز، حلقه محاصره تنگ تر مى شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلى این سخت گیریها، از ناحیه حکومت ، بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان و جلوگیرى از رسیدن وجوه شرعى و اموال به امام (ع ) و مسائلى از این دست بود.
پس از امام هادى (ع ) و در زمان امامت امام حسن (ع )، این فشارها به اوج رسید و دشمن ، با تمام توان و تلاش ، در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع ) را به پایین ترین حد رساند. آزار و شکنجه و زندانهاى مکرر آن حضرت ، گویاى این حقیقت است ، بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است ، در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روى ، مى کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.
تولد مهدى موعود (عج )، به عنوان دوازدهمین پیشواى شیعیان ، با نشانه هایى چون ، نهمین فرزند امام حسین (ع )، چهارمین فرزند امام رضا(ع ) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتى حاکمان ، آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و مى دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها، از این خانواده ، بویژه خانواده امام حسن عسکرى (ع ) بیرون نیست و روزى فرزندى از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد برپا خواهد کرد و ضمن فرمانروایى بر شرق و غرب ، بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت .
از این روى بر فشارها و سخت گیرى هاى خود نسبت به امام حسن عسکرى (ع )، مى افزاید، مگر بتوانند با نابودى ایشان از تولد مهدى و تداوم امامت جلو بگیرنداما بر خلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهاى دقیق و پى در پى آنان ، مقدمات ولادت امام زمان (عج ) آماده شد و توطئه هاى دشمنان ، راه به جایى نبرد.
امام هادى (ع )، در زمان حیات خویش مى دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست . از این روى در مساءله ازدواج فرزند برومند خود، حسن بن على اهتمام تام داشت و براى روییدن و رشد آن شجره طیبه ، به دنبال سرزمینى طیب و طاهر مى گشت .
داستان ازدواج امام حسن (ع ) به دو گونه روایت شده است ، لکن آنچه با قرائن و روند طبیعى مساءله سازگاتر مى آید آن است که : خواهر امام هادى (ع )، حکیمه خاتون ، کنیزان فراوان داشت . امام هادى (ع ) یکى از آنان را به نام ((نرجس ))، که از آغاز زیر نظر وى فرائض و معارف دینى را به درستى فرا گرفته بود، به نامزدى فرزندش در آورد و با مقدماتى که در کتابهاى تاریخى آمده است ، به عقد ازدواج امام حسن (ع )درآورد
مدتى از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت ، روز شمارى مى کردند و نگران آینده بودند.
امام حسن (ع )، گه گاه ، نوید مولودش را به یاران مى داد:
(( …سیرزقنى الله ولدا بمنه و لطفه )) .
به زودى خداوند به من فرزندى خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.
با تلاوت مکرر آیه شریفه :
(( یریدون لیطفئوا نوراللّه باءفواههم و اللّه متم نوره و لو کره الکافرین ))
به یاران امید و بشارت مى داد که هیچ نقشه و مکرى نمى تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندى را بگیرد و روزى این وعده به تحقق مى رسد.
از آن سو، دشمن نیز، آنچه در توان داشت به کار گرفت ، تا این وعده بزرگ الهى ، تحقق نیابد: قابله هاى فراوانى در خانواده هاى منسوب به امام حسن (ع )، بویژه در منزل امام (ع ) گمارد، امام را بارها به زندان افکند، ماءمورانى را گمارد که اگر فرزندى پسرى در خانه امام دیدند، نابودش کنند و
اما بر خلاف این تلاشها، نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن (ع ) و افراد خاصى از وابستگان و شیعیان آن حضرت ، از این امر، آگاه نشدند .
تقدیر الهى بر تدبیر شیطانى ستمگران پیروز شد و در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ ه. ق . آن مولود مسعود، قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد .
امام حسن (ع ) که آرزوى خود را بر آورده دید، فرمود:
(( زعمت الظلمة انهم یقتلونى لیقطعوا هذا النسل فکیف راءوا قدرة اللّه …))
ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند، تا نسل امامت منقطع گردد، اما از قدرت خداوند غافل بودند.
بدین ترتیب ، در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضاى اختناق و حاکمیت خلفاى جور، دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش ، غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد
یاد آورى دو نکته : ۱٫ ولادت پنهانى
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
آیا این مساءله عادى و طبیعى بود، یا اعجاز و خرق عادت ؟
پاسخ : امام حسن (ع )، از پیش گوییها آگاه بود و اهمیت و عظمت آن مولود را نیز به درستى مى دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد، غافل نبود و اوضاع سیاسى و شرایط اجتماعى را کاملا مى شناخت ، از این روى ، به گونه اى ، مقدمات و پیش زمینه هاى ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان ، بلکه بسیارى از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین ، مى توان گفت : تدبیر و کیاست و حزم و دوراندیشى امام حسن (ع ) ایجاب مى کرد تا آن حضرت به گونه اى این ماءموریت را به انجام رساند که دشمنان در صدفهاى شوم خود، ناکام بمانند و چنین هم شد.
به همین جهت ، شیخ طوسى ، ولادت پنهانى امام زمان (ع ) را امرى عادى و معمولى دانسته و مى نویسد:
((این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشرى ، نمونه هاى فراوان داشته است ))
اشاره دارد، به : ولادت پنهانى ابراهیم (ع )، به دور از چشم نمرودیان و ولادت پنهانى موسى (ع ) به دور از چشم فرعونیان
یاد آورى دو نکته : ۲٫ مکان تولد و نگهدارى
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
الف . در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش ، در آن جا زیست .
ب . در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر، به مکه فرستاده شد.
ج . در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و براى حفاظت و رشد، او را به مدینه بردند.
د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد.
براى هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنى است که به نقد و بررسى آنها مى پردازیم .
دلایل احتمال اول
۱٫ براى احتمال اول ، دسته اى از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان ، بر امام حسن (ع ) است ، شاهد آورده اند، از جمله : ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوى گوید:
(( دخلت على ابى محمد(ع ) بسر من راءى فهناءته بسیدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)) .
در سامرا، به منزل امام حسن (ع ) رفتم و ولادت سرورمان ، صاحب الزمان (ع ) را به وى تبریک گفتم .
این گونه روایات ، مى رساند: گروهى از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن (ع ) باخبر شده اند، براى عرض تبریک ، به خدمت ایشان رسیده اند.
به نظر ما، این گونه روایات ، دلالتى ندارند بر این که مهدى (ع )، در منزل امام (ع ) به دنیا آمده ، یا خیر، زیرا امکان دارد، در محل دیگرى به دنیا آمده و خبر ولادت وى ، به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان براى تبریک ، به منزل امام (ع ) در سامرا رفته اند.
۲٫ روایاتى که به عبارت گوناگون ، از زبان حکیمه خاتون ، نقل شده است ، از جمله : دعوت امام حسن (ع )، از ایشان در شب ولادت مهدى (ع )، براى کمک به نرجس خاتون و مشاهده وى ، امام زمان (ع ) را به هنگام ولادت و پس از آن ، در سامرا .
به این دسته از روایات هم نمى توان اعتماد کرد، زیرا، در برابر این دسته از روایات ، روایت دیگرى است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:
((شخصى پس از وفات امام حسن (ع ) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون مى رسد و از ایشان مى پرسد: امام پس از امام حسن کیست ؟
ایشان پاسخ مى دهد: زمین خالى از حجت نیست و فرزند امام حسن جانشین اوست .
راوى مى پرسید: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.
مى گوید: شنیده ام ))
اصولا، روایاتى که از طریق حکیمه در این باره رسیده است ، اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمى توان بر آنها براى اثبات این احتمال ، استدلال کرد.
۳٫ روایاتى که بیانگر دیدن امام زمان ، توسط گروهى از اصحاب ، در منزل امام حسن عسکرى (ع ) است .
امام ، در پاسخ آنان که در خواست دین جانشین وى را دارند، مى فرماید:
(( …هذا امامکم من بعدى و خلیفتى علیکم ، اطیعوه و لا تنفرقوا من بعدى فتهلکوا فى ادیانکم ، اءما انکم لا ترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتى مضى ابومحمد (ع ).))
پس از من ، این پسر، امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبرى او پراکنده نشوید که هلاک مى گردید و دینتان تباه مى شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز، نخواهید دید.
آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم ، و روزى چند نگذشت تا اینکه امام حسن (ع ) درگذشت .
از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن (ع ).
احمد بن اسحاق مى گوید: براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم . در پایان خواستم پرسشهایى مطرح کنم . امام حسن فرمود:
(( … و المسائل التى اردت ان تساءله فاساءل قرة عینى و اوماء الى الغلام فساءل سعد الغلام المسائل ، ورد علیه باءحسن اجوبة ، ثم قال مولانا الحسن بن على الى الصلاة مع الغلام و جعلنا نختلف بعد ذلک الى منزل مولانا(ع ) فلا نرى الغلام بین یدیه ))
پرسشهایى که دارى از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدى (ع ) بپرس . سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر، با بهترین شیوه پاسخ داد.
سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وى بخوانید.
از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم . لکن آن حضرت را ندیدیم .
مردى از شیعیان از اهل فارس مى گوید:
((به سامرا رفتم . جلو منزل امام حسن (ع ) رسیدم ، بدون این که اذن بطلبم ، امام (ع ) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى که وارد شدم و بر وى سلام کردم از افرادى احوال پرسى کرد.
سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه اى به این جا آمدى ؟
عرض کردم : براى خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش .
از آن روز به بعد، با سایر خدمتگزاران در خدمت امام (ع ) بودم . گاهى مسؤ ولیت بازار و خرید اجناس و لوازم ، به عهده من بود. مدتى گذشت که با افراد، انس گرفتم . روزى از روزها، بر امام حسن (ع ) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند.
صدایى شنیدم که به من فرمود: سر جایت بایست . ایستادم . ناگهان کنیزى را دیدم که چیزى خدمت امام (ع ) آورد و روى آن پوشیده بود.
امام (ع ) مرا به نزدیک فرا خواند، به خدمتش رفتم . سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت . به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه اى را دیدم زیبا صورت گندمگون و…
آنگاه فرمود: هذا صاحبکم . سپس دستور داد، وى را بردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت ))
در این نمونه از روایات چند نکته است :
۱٫ اشخاصى که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند، بیش از یکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهاى بعدى ، آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن (ع )، براى اتمام حجت و این که بعد از ایشان ، حضرت مهدى (ع ) امام شیعیان است ، دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلى که در آن زندگى مى کرد و نگهدارى مى شد، برگرداندند.
۲٫ اگر امام مهدى (ع ) در سامرا مى زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند، چه مانعى داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشترى بیابند.
۳٫ در روایت اولى آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزى از ملاقات ما با امام زمان (ع ) نگذشت که امام حسن (ع ) در گذشت . معلوم مى شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این ، منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد آن ، در سامرا نمى زیسته و اواخر عمر امام حسن (ع )، براى تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت ، به سامرا آمده باشد.
دلایل احتمال دوم
برخى بر این باورند که حضرت مهدى (ع )، مدتى پس از ولادت ، از سامرا هجرت کرد، و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرمه زندگى مى کرد.
مسعودى در اثبات الوصیه ، از حمیرى و او از احمد بن اسحاق نقل مى کند که گفت :
(( دخلت على ابى محمد(ع ) فقال لى : ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک و الارتیاب ؟ قلت یا سیدى لما ورد الکتاب بخبر سیدنا و مولده لم یبق لنا رجل و لا امراءة و لا غلام بلغ الفهم الا قال بالحق ، فقال اما علمتم ان الارض لا تخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمدوالدته با الحج فى سنة تسع و خمسین و ماءتین و عرفها مایناله فى سنة السنین ، و احضر الصاحب (ع ) فاءوصى الیه و سلم الاءسم الاءعظم و المواریث و السلاح الیه و خرجت ام ابى محمد مع الصاحب جمیعا الى مکة و…))
بر امام حسن عسکرى (ع ) وارد شدم .
فرمود: چگونه اید در مساءله اى که مردم در آن تردید دارند؟
گفتم سرور من ! وقتى خبر ولادت سید و مولاى ما، به ما رسیدن مرد و زن و کوچک و بزرگ ما، آن را پذیرفتند.
امام فرمود: آیا نمى دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالى نمى ماند. پس از این ، امام حسن (ع ) در سال ۲۵۹ امام مهدى (ع ) را همراه با مادر خود (مادر امام حسن ) به سوى مکه و حج فرستاد و سفارشهاى لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وى واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده (سال ۲۶۰) خبر داد.
از این روایت چند نکته به دست مى آید:
۱٫ خبر ولادت حضرت مهدى (ع )، به بسیارى از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یا افراد مطمئن ، از این مساءله خبردار شده بودند.
۲٫ شیعیان درباره تولد حضرت مهدى (ع ) در حیرت و تردید بودند و بسیارى به واسطه همین مساءله دچار لغزش و انحراف شدند.
۳٫ مدتى پس از ولادت ، امام مهدى (ع ) در سامرا بوده است .
۴٫ امام مهدى (ع ) در برابر این نقل ، چهار سالگى و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان ، شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس ، امام حسن را ملاقات نکرده است .
۵٫ آن حضرت ، به همراهى جده خود، به سوى مکه رفته اند و در آن وادى امن ، رحل اقامت افکنده اند.
مؤ ید این احتمال ، روایاتى است که مکان و مسکن حضرت مهدى (ع ) را ((ذى طوى ))، محلى در نزدیکى مکه ، دانسته اند.
دلایل احتمال سوم و چهارم
حضرت مهدى (ع ) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و در همانجا ماندگار شد.
بر این دو احتمال ، مى توان روایات و گزارشات تاریخى اقامه کرد که به برخى از آنها اشاره مى کنیم :
ابى هاشم جعفرى مى گوید:
(( قلت لاءبى محمد(ع ) جلالتک تمنعنى من مساءلتک فتاءذن لى ان اساءلک ؟ فقال : سل . قلت : یا سیدى هل لک ولد؟ فقال نعم ، فقلت فان حدث بک حدث فاءین اساءل عنه ؟ قال : بالمدینة ))
به امام حسن عسکرى (ع ) عرض کردیم : پرسشى دارم ، ولى بزرگوارى شما مانع پرسیدن من است . اجازه مى دهید آن را مطرح سازم ؟ امام فرمود: بپرس . گفتم : سرورم ، آیا شما را فرزندى هست ؟ فرمود: آرى . گفتم : اگر پیش آمدى شد کجا مى توان او را یافت ؟
فرمود: مدینه .
ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن (ع )، مهدى (عج ) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است . ابى هاشم هم از کسانى نبوده است که امام (ع ) از او تقیه کند. این که امام (ع ) فرمود: در مدینه است ، به این معنى نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید؛ زیرا سؤ ال کننده مى دانست که زمین خالى از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضرورى است ، امام (ع ) هم در جواب فرمود: آن حجت ، در مدینه نگهدارى مى شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه ((المدینه )) نمى توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص ) است که پیش از آن ، یثرب نام داشت ، بلکه هر شهرى را شامل مى شود. در نتیجه ، با وجود این احتمال ، استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟
پاسخ : گرچه بعضى از بزرگان نیز این احتمال را داده اند، ولى برخى دیگر، مدینه را به همان مدینه منوره معنى کرده اند. مؤ یدات دیگرى هم از روایات بر این احتمال مى توان اقامه کرد.
علامه مجلسى مى نویسد:
(( قال بالمدینة الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبرا منه فى المدینة ، و قیل اللام للعهد و المراد بها سر من راءى یعنى ان سفراؤ ه من اهل سر من راءى یعرفونه فسلهم عنه )) .
مقصود امام علیه السلام از مدینه ، همان مدینه طیبه است . شاید امام علیه السلام مى دانست که شخص سؤ ال کننده ، مهدى علیه السلام و یا خبر او را در مدنیه خواهد یافت .
برخى گفته اند: الف و لام کلمه ((المدینه )) براى عهد است و مقصود سامراست . به این معنى که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت علیه السلام که در سامرا هستند، او را مى شناسند. از آنان راجع به فرزند من ، بپرس .
علامه مجلسى ، در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت ، به صراحت اعلام مى دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر مى کند و قول دیگر را با تعبیر ((قیل )) مى آورد که حکایت از آن دارد که مورد تاءیید وى نیست .
مؤ ید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیبه باشد) روایتى است که از امام جواد علیه السلام رسیده .
راوى مى گوید از ایشان پرسیدم :
(( …من الخلف بعدک ؟ فقال : ابنى على وابنا على ، ثم اءطرق ملیا، ثم رفع راءسه ، ثم قال : انها ستکون حیرة ، قلت : فاذا کان ذلک فالى این ؟ فسکت ، ثم ثال : لا این – حتى قالها ثلاثا فاءعدت علیه ، فقال : الى المدینة ، فقلت : اى المدن ؟ فقال : مدیتنا هذه و هل مدینة غیرها.))
جانشین شما کیست ؟
امام علیه السلام فرمود: فرزندم على و فرزند او (حسن بن على )
سپس چند لحظه اى ساکت شد و بعد فرمود: به زودى شما دچار حیرت خواهید شد.
گفتم : در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم ؟ امام علیه السلام ساکت شد، سپس سه مرتبه فرمود: جایى نیست .
باز از ایشان پرسیدم .
در پایان فرمود: مدینه .
گفتم کدام مدینه ؟
فرمود همین مدینه (طیبه ) و آیا غیر از این مدینه اى هست ؟
قرائن و شواهد تاریخى آن زمان نیز، این احتمال را تاءیید مى کند.
نمونه زیر، بیانگر آن است که شیعیان ، امام مهدى را در مدینه طیبه مى جستند. محمد بن حسن (۲۳۶ – ۳۱۶) از کسانى است که براى تحقیق و بررسى مساءله غیبت به مدینه رسول رفت . در این باره نوشته اند:
(( و کان من محله فى الشیعة انه کان الوافد عنهم الى المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستین و ماءتین و اءقام بها سنة ، و عاد و قد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه )) .
محمد بن حسن ، در میان شیعیان ، موقعیت ویژه اى داشت . در سال ۲۶۰ هجرى به عنوان تحقیق و بررسى مساءله غیبت امام مهدى علیه السلام وارد مدینه شد و یک سال در آن جا، بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان علیه السلام بدان نیاز بود، بروى ، روشن شد (و شیعیان را در جریان قرار داد)
در این نقل تاریخى ، هیچ اشاره اى به سامرا نشده ، معلوم مى شود که در نزد گروهى از شیعیان آن زمان ، مسلم بوده است که امام علیه السلام در مدینه زندگى مى کند، یا از آن جهت که حضرت در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است ، و یا این که پس از ولادت در سامرا، به مدینه آورده شده ، تا از دست ماءموران خونخوار خلیفه در امان باشد.
اگر قرار بر این بود که حضرت حجت علیه السلام از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعى دوران کودکى و رشد خود را پشت سر بگذارد، بهترین جا براى این دوران ، مدینه بوده است ؛ زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنى هاشم ، در مدینه از پایگاه و موقعیت ویژه اى برخوردار بودند و مى توانستند از این مولود مسعود، به بهترین وجه محافظت کنند، تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این ، با اصل این که آن حضرت ((خفى الولادة و المنشاء)) نیز، سازگارى دارد.
از سوى دیگر، حضور حضرت در سامرا، به گونه عادى و معمولى ، با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام علیه السلام ، غیر ممکن بوده و لزومى هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حل کنیم . پذیرفتن این نکته که امام علیه السلام در مدینه متولد شده و یا دست کم ، پس از ولادت ، به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکى را پشت سر نهاده ، با اصول امنیتى ، بیشتر سازگار است .
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
برهه دوم زندگى امام عصر علیه السلام ، از زمانى شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید.
این دوران ، که مى توان آن را دوران حیرت و محنت شیعیان نامید، بر دوستداران اهل بیت علیه السلام بسیار سخت گذشت و آنان ، آزمون سرنوشت سازى را پشت سر گذاشتند. از یک سو، فرقه ها و نحله هاى گوناگونى پیدا شدند که در رابطه با امامت ، افکار و اندیشه هاى متضادى داشتند و مردم را به شبهه و تردید مى انداختند و شیعیان ، به دنبال ملجاء و مرجعى مى گشتند، تا بتوانند در این عرصه خطرناک ، در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.
این مساءله ، به اندازه اى شدت یافته بود که مسعودى مى نویسد:
((مردم ، پس از امام حسن علیه السلام بیست طایفه شدند و هر یک ، بر باور و عقیده اى بودند))
از سوى دیگر، دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم علیه السلام فرزندى دارد، از این روى در صدد دستگیرى و نابودى وى برآمده بود.
مجموعه این حوادث ، فضاى حیرت و سرگردانى را دو چندان مى ساخت و به فرموده امام رضا علیه السلام :
(( … و لابد من فتنة صماء صیلم یسقط فیها کل ولیجة و بطانه و ذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدى ))
بعد از درگذشت سومین فرزندم (امام حسن ) فتنه فراگیر و طاقت فرسایى فرا مى رسد که بسیارى از خوبان و نخبگان در آن فرو مى افتند.
در این برهه از زندگانى مهدى موعود علیه السلام ، مسائل و حوادثى پیش آمد که جاى بحث و بررسى دارد:
۱٫ امامت در خردسالى
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
حمایت و حفاظت از امام زمان علیه السلام در برابر حکومت خون آشام عباسى .
اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم .
حفظ این دو موقف بزرگ ، با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسى ، بسیار دشوار بود. امام حسن علیه السلام با تدبیر و تعهدى که داشت ، مهدى علیه السلام را از هرگونه خطر و حادثه اى مصون نگهداشت و در فرصتهاى مناسب ، به یاران و دوستان ویژه و مطمئن ، امامت و جانشینى او را اعلام کرد.
پرسشى که در این جا مطرح مى شود آن است که چگونه مهدى علیه السلام در پنج سالگى به امامت رسید و عهده دار این مسؤ ولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مساءله جنبه استثنائى داشت ، یا امرى بود معمولى و عادى ؟
در باور ما شیعیان ، امامت در سنین کم ، محذورى ندارد و نمونه هاى دیگرى نیز داشته است .
قرآن مجید، به عنوان محکم ترین سند معارف دینى ، از افرادى نام مى برد که در خردسالى داراى حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهى ، مساءله پیشوایى در کودکى پدیده نوظهور نبوده و نیست :
(( یا یحیى خذا الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صیبا))
اى یحیى ! کتاب را به نیرومندى بگیر و در کودکى به او دانایى عطا کردیم .
درباره نبوت حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید:
(( فاءشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فى المهد صبیا. قال انى عبدالله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا)) .
به فرزند اشاره کردند، پس گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم .
کودک گفت : من بنده خدایم . به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است .
بنابراین ، مساءله امامت در سن کودکى ، نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان ، در بین انبیا نمونه هاى فراوان داشته و نیز امامان قبل از حضرت : امام جواد و امام هادى علیه السلام هم در خردسالى عهده دار امامت شده بودند.
۲٫ نماز بر پیکر پدر
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانى ، سال ۲۶۰ ه ق . امام حسن علیه السلام در شهر سامرا، چشم از گیتى فرو بست و به جوار حق شتافت .
شیخ مفید مى نویسد:
(( فلما ذاع خبر وفاته صارت سر من راءى ضجة واححدة عطلت الاءسواق و رکب بنوهاشم والقواد و سائر الناس الى جنازته فکانت سر من راءى یومئذ شبیها بالقیامة فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الى ابى عیسى ابن المتوکل یاءمره بالصلاة علیه . ))
زمانى که خبر وفات امام حسن علیه السلام پخش گردید، سامرا غرق در عزا شد، بازارها تعطیل گردید، بنى هاشم و ماءموران دولت و سایر مردم به سوى خانه امام حرکت کردند. در آن روز، گویى قیامتى برپا شد… هنگامى که مقدمات غسل و تشییع تمام شد، حاکم عباسى به فرزند متوکل (ابو عیسى ) دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.
نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن علیه السلام و غسل و کفن وى ، جعفر (برادر امام ) در کنار جنازه حاضر شد، تا بروى نماز بگذارد، ناگهان کودکى از لابه لاى جمعیت به جلو آمد و جعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد و خود بروى نماز گزارد .
بین این و نقل مى توان این گونه جمع کرد که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکرى گزارده شده ، در جمع و آشکارا و در خلوت و نهانى .
و این نکته را مى توان از روایت پیشین که بدان اشارت رفت استفاده کرد، راوى مى گوید:
(( … فلما صرنا فى الدار اذا نحن بالحسن بن على علیه السلام على نعشه مکفنا فتقدم جعفر بن على لیصلى على اخیه ، فلما هم بالتکبیر خرج صبى … فجبذ برداء جعفر بن على و قال : تاءخر یاعم فانا احق بالصلاة على ابى فتاءخر جعفر و قدار بدوجهه و اصغر))
(ابوالاءدیان ) مى گوید: هنگامى که به خانه امام حسن علیه السلام رسیدیم وى را در حالى دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکى بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را از جنازه کنار زد و فرمود:اى عمو کنار بایست که من از تو براى نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم .
جعفر نیز در حالى که رنگ از چهره اش پریده بود، کنار رفت .
از این روایت استفاده مى شود نمازى که امام مهدى علیه السلام بر بدن امام حسن خوانده در خانه امام و در میان افراد خاص برگزار شده و این با نماز ابو عیسى که در میان جمع و نماز رسمى بوده است ، ناسازگارى ندارد. البته این جمع بندى در صورتى است که بخواهیم مساءله را از جنبه عادى و معمولى بررسى کنیم . و اما در فرض اعجاز و غیر عادى بودن ، نیازى به این مباحث نیست .
آغاز غیبت و داستان سرداب
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
پس از در گذشت و یا شهادت امام حسن علیه السلام ، ماءموران خلیفه عباسى حرکت گسترده اى را آغاز کردند و به جست و جوى فرزند و جانشین آن حضرت پرداختند . در هر جا که احتمال وجود امام زمان علیه السلام را مى دادند، حضور مى یافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن علیه السلام و اذیت و آزار بنى هاشم ، دستگیرى و قتل فرزند امام حسن علیه السلام بود. این پیگیرى خطرى بزرگ براى آینده امامت بود، که با قدرت و حکمت پروردگار مهدى علیه السلام از نظرها پنهان گردید و از خطرها به دور ماند.
در آغاز غیبت ، میان علما و دانشمندان اختلاف است . سه نظر در آن وجود دارد:
۱٫ گروهى مانند شیخ مفید (ره ) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدى علیه السلام به شمار آورده اند ؛ زیرا از همان سالهاى آغاز ولادت ، آن حضرت غیبت نسبى داشت و شمارى اندک از یاران ، وى را مشاهده کردند.
بنابراین نظر، دوره غیبت صغرا تقریبا ۷۴ سال مى شود، یعنى از آغاز ولادت ، تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت .
۲٫ برخى برآنند که غیبت صغرا، از سال ۲۶۰ ه ق . یعنى سال در گذشت امام حسن علیه السلام آغاز شد و این مدت ، تا شروع غیبت کبرا، دوران آمادگى شیعیان و انس آنان به جدایى از امام زمان علیه السلام نام گرفت . این دوره تقریبا هفتاد ساله ، غیبت همه جانبه نبود. سفیرانى رابط بین امام و مردم بودند و مردم با واسطه ، پرسشهاى دینى و دنیاى خود را از آن حضرت دریافت مى کردند.
۳- گروهى آغاز غیبت امام علیه السلام را از زمانى مى دانند که ماءموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا، هجوم آوردند، تا وى را دستگیر کنند و آن حضرت در هنگام ، در سرداب و همان جا، از دیده ها پنهان شد و تاکنون ، در آن جا، بدون آب و غذا زندگى مى کند و روزى از آن جا ظهور خواهد کرد.
این داستان چنان شهرت یافته که وى را ((صاحب سرداب )) لقب داده اند.
در پاسخ این سخنان باید گفت : در منابع شیعى و کتابهاى امامیه ، هیچ نامى از ((سرداب )) نیست . نویسندگان اهل سنت در نوشته هاى خود بر این نظر اصرار مى ورزند و متاءسفانه این مساءله دستاویز حمله ناآگاهانه برخى از آنان به تشیع گردیده است . پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب ، امام خود را مى جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار مى کشند؛ از این روى ، تهمتهایى به شیعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شیعى را در این زمینه به خود نداده اند.
البته داستان حمله ماءموران معتضد عباسى به منزل امام علیه السلام و برخورد آنان با آب فراوان و دیدن فردى که در گوشه اى نشسته و عبادت مى کند و سپس هجوم به طرف وى و ناکام شدن آنان از دستگیرى وى ، در برخى از منابع شیعى آمده است ، اما در این نقل ، بر فرض صحت سند و دلالت آن : اولا، از ((سرداب )) نامى برده نشده است ثانیا، حمله دیگرى که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزى را که اهل سنت مى گویند، ثابت مى کند زیرا بنابراین نقل ، امام علیه السلام آن محل را ترک کرد و از پیش چشم ماءموران گریخت و در نتیجه ، در سرداب نیست .
منشاء خرده گیریهاى ناآگاهانه برخى به شیعه ، در این زمینه ، آن است که شیعیان به بخشى از حرم عسکریین در سامرا، یعنى ((سرداب )) احترام و توجه خاصى دارند و آن را زیارت مى کنند. خاطره هاى امامان خویش را گرامى مى دارند و آن مکان را مورد عنایت قرار مى دهند. و این نه به خاطر آن است که امام زمان علیه السلام درین جا مسکن گزیده است و زندگى مى کند، بلکه از آن جهت که زمانى مرکز عبادت و سکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است .
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
و ما حب الدیار شقفن قلبى |
و لکن حب من سکن الدیار |
دوره غیبت کبرا
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
در این قسمت از زندگى حضرت مهدى علیه السلام نیز، نکاتى است که به آن اشاره مى کنیم : از آن جا که تجربه طولانى امامت در پیش روى بود و بیم آن مى رفت که حضور عادى امام در میان مردم ، به شهادت وى بانجامد و در نتیجه امامت و رهبرى ، که رمز تحرک و حیات شیعه است ، در اهدافش ناکام بماند، این غیبت طولانى آغاز شد، تا امام زمان علیه السلام به عنوان محور و مصدر اول باقى بماند و روزى به رهبرى او، دین حق ، جهان گستر و فراگیر گردد. به این علت و علتهاى دیگرى که در فلسفه غیبت نهفته است ، حجت خدا در پشت پرده غیبت قرار گرفت و خورشید گونه از پس ابرها، نور افشانى خواهد کرد
راز طول عمر
برگرفته از کتاب : چشم به راه مهدی
نظرات شما عزیزان:
پرسشى که از دیر باز در این باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است و در این زمان نیز گاهى رخ مى نماید، این است که راز عمر طولانى آن حضرت چیست ؟ آیا این امر در راستاى قوانین طبیعى عالم است ، یا جنبه غیبى و اعجازى دارد؟
آیا امکان دارد از نظر ظاهرى ، فردى در این عالم ، عمرى طولانى را سپرى کند و شاداب و با طراوت باقى بماند؟ اصولا چه مى شد اگر امام زمان علیه السلام در ظرف زمانى ظهورش به دنیا مى آمد و در همان زمان ، سیاست خود را به انجام مى رسانید.
براى رسیدن به پاسخ این پرسش ، توجه به چند اصل کلى لازم است :
۱٫ طول عمر، از شاخه هاى مساءله عمومى ترى به نام ((حیات )) است .
حقیقت و ماهیت حیات ، هنوز بر بشر مجهول است و شاید بشر، هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشرى که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمى شناسد و از ویژگیهاى آن ، آگاهى کامل و همه جانبه ندارد، چگونه مى خواهد مساءله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیه تردید به آن بنگرد؟
۲٫ اگر پیرى را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونى طبیعى بشناسیم که بر بافت و اندام موجودات زنده ، از درون ، عامل نیستى را نهفته دارد و به مرور زمان ، موجود زنده را خواه ناخواه ، به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند، باز معنایش آن نیست که این پدیده ، قابل انعطاف پذیرى و در نتیجه تاءخیر نباشد. بر همین اساس ، دانش بشرى ، گامهاى مؤ ثرى درباره درمان پیرى برداشته و هنوز هم بر این مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى این مساءله به وجود آورده است .
در اواخر قرن نوزدهم ، براثر پیشرفتهاى علمى ، امید به زندگى طولانى تر رونق بیشترى یافت و شاید در آینده نه چندان دور، این رؤ یاى شیرین به واقعیت بپیوندد.
در مجموع ، دانش بشرى در زمینه عقب انداختن پیرى ، موفقیتهاى چشمگیرى به دست آورده و از رابطه تنگاتنگى بین اسرار تغذیه در مقابله با پیرى و فرسودگى ارائه داده است .
در پرتو آ